#روزنگار_محرم
04 مهر 1396 توسط فاطمه زينلي ده رجبي
ازهق هق نسیم شنیدم صدای تو
بابافدای گریه کوفه میای تو
اینجاهمه برای سرت گریه میکنند
اینجامنم رقیه بزم عزای تو
باباشنیدم ازهمه جاسنگ خورده ای
لابدنمانده است سری هم برای تو
تواولین شهیدی و من اولین یتیم
توگشته ای فدای حسین و من فدای تو
ان ریسمان که دست علی رابه کوچه بست
درکوفه بسته شدبه سرودست وپای تو
جسم توراچگونه به کوچه کشانده اند
ای کاش بودچادرمن بوریای تو
تااینکه بی کفن نشوی بین کوچه ها
زینب چقدرنذرنموده برای تو
زینب دوطفل داردوتوهم دوتاپسر
انهابه جای زینب واینهابه جای تو
بابابمان به کوفه بیایم ببینمت
تابادودست بسته بیفتم به پاب تو
کوفه برای دیدن من معجری بیار
ازغصه مرد دخترک باحیاب تو
مویم سفیدگشته وقدم خمیده است
بابامنم مسافرکرب وبلای تو
تازنده ام به لب تشنه ات پدر
گریه کنم برای تو و ماجرای تو